شعر زیبای << جنگل خاطره>>
در سایه ی این سقف ترک خورده نشستیم
بی حوصله و خسته و افسرده نشستیم
خاموش چو فانوس که در خویش خمیده است
پیچیده به خود با تن تا خورده نشستیم
یک بار به پرواز پری باز نکردیم
سر زیر پر خوی...
شعر زیبای << جنگل خاطره>>
در سایه ی این سقف ترک خورده نشستیم
بی حوصله و خسته و افسرده نشستیم
خاموش چو فانوس که در خویش خمیده است
پیچیده به خود با تن تا خورده نشستیم
یک بار به پرواز پری باز نکردیم
سر زیر پر خوی...
شعر زیبای چارفصل زندگی
در كتاب چار فصل زندگي
صفحه ها پشت سرِ هم مي روند
هر يک از اين صفحه ها، يک لحظه اند
لحظه ها با شادي و غم مي روند...
گريه، دل را آبياری مي كند
خنده، يعني اين كه دل ها زنده است...
زندگي...
شعر زیبای چارفصل زندگی
در كتاب چار فصل زندگي
صفحه ها پشت سرِ هم مي روند
هر يک از اين صفحه ها، يک لحظه اند
لحظه ها با شادي و غم مي روند...
گريه، دل را آبياری مي كند
خنده، يعني اين كه دل ها زنده است...
زندگي...
جمال چهره تو حجت موجه ماست
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره توحجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید
هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست
ا...
جمال چهره تو حجت موجه ماست
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره توحجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید
هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست
ا...
شعر زیبای درد یک پنجره
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشت...
شعر زیبای درد یک پنجره
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشت...
شعر زیبای شبیه ابر بارانی که می بارند چشمانم
شبیه ابر بارانی که می بارند چشمانم
خماری را به چشمان تو می آرند چشمانم
هجومی از خیالت را روانه می کنی هر شب
چه باک از این همه هجمه ، که بیدارند چشمانم
اگر چه نیستی اما ، مثال ذهن آیی...
شعر زیبای شبیه ابر بارانی که می بارند چشمانم
شبیه ابر بارانی که می بارند چشمانم
خماری را به چشمان تو می آرند چشمانم
هجومی از خیالت را روانه می کنی هر شب
چه باک از این همه هجمه ، که بیدارند چشمانم
اگر چه نیستی اما ، مثال ذهن آیی...
شعر زیبای زمستان
شکسته شیشه ی باران
میان روز های من
همه درگیر بارانیم
همه محتاج باریدن
کنار پنجره هایی
به سوی اوج
در راهیم
من و تو خوب میدانیم
چه بی اندازه تنهاییم
سکوتت اوج میگیرد
گلویم ...
شعر زیبای زمستان
شکسته شیشه ی باران
میان روز های من
همه درگیر بارانیم
همه محتاج باریدن
کنار پنجره هایی
به سوی اوج
در راهیم
من و تو خوب میدانیم
چه بی اندازه تنهاییم
سکوتت اوج میگیرد
گلویم ...
گلرنگ شد در و دشت ، از اشكباري ما ، فرخي يزدي
چون غير خون نبارد ، ابر بهاري ما
با صد هزار ديده ، چشم چمن نديده
در گلستان گيتي ، مرغي به خواري ما
بي خانمان و مسكين ، بد بخت و زار و غمگين
خوب اعتبار دارد ، بي اعتباري ما
اين پرده...
گلرنگ شد در و دشت ، از اشكباري ما ، فرخي يزدي
چون غير خون نبارد ، ابر بهاري ما
با صد هزار ديده ، چشم چمن نديده
در گلستان گيتي ، مرغي به خواري ما
بي خانمان و مسكين ، بد بخت و زار و غمگين
خوب اعتبار دارد ، بي اعتباري ما
اين پرده...
شعري كوتاه از فرخي يزدي
زندگانی گر مرا عمری هرسان كرد و رفت
مشكل ما را بمردن خوب آسان كرد و رفت
جغد غم هم در دل ناشاد ما ساكن نشد
آمد و اين بوم را يكباره ويران كرد و رفت
جانشين جم نشد اهريمن از جادوگری
چند ر...
شعري كوتاه از فرخي يزدي
زندگانی گر مرا عمری هرسان كرد و رفت
مشكل ما را بمردن خوب آسان كرد و رفت
جغد غم هم در دل ناشاد ما ساكن نشد
آمد و اين بوم را يكباره ويران كرد و رفت
جانشين جم نشد اهريمن از جادوگری
چند ر...
شعر: دلیل بودن تو
هر کسی دوتاست .
و خدا یکی بود .
و یکی چگونه می توانست باشد ؟
هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند ، هست .
و خدا کسی که احساسش کند ، نداشت .
عظمت ها همواره در جستجوی چشمی است که آنرا ...
شعر: دلیل بودن تو
هر کسی دوتاست .
و خدا یکی بود .
و یکی چگونه می توانست باشد ؟
هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند ، هست .
و خدا کسی که احساسش کند ، نداشت .
عظمت ها همواره در جستجوی چشمی است که آنرا ...
داستان کوتاه : قایق خالی
وقتی جوان بودم قایق سواری را خیلی دوست داشتم. یک قایق کوچک هم داشتم که با آن در دریاچه قایق سواری می کردم و ساعت های زیادی را آن جا در تنهایی می گذراندم .
روزی بدون آن که به چیزی خاصی فکر کنم، نشس...
داستان کوتاه : قایق خالی
وقتی جوان بودم قایق سواری را خیلی دوست داشتم. یک قایق کوچک هم داشتم که با آن در دریاچه قایق سواری می کردم و ساعت های زیادی را آن جا در تنهایی می گذراندم .
روزی بدون آن که به چیزی خاصی فکر کنم، نشس...
|
|