خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر (اشعار زنده یاد قیصر امین پور)- هایپرکلابز

Asiye . Y 9 سال پیش
 خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر (اشعار زنده یاد قیصر امین پور)- هایپرکلابز هایپرکلابز :

خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل ، این سقوط ناگزیر
آسمان بی هدف ، بادهای بی طرف
ابرهای سر به راه ، بیدهای سر به زیر
ای نظاره ی شگفت ، ای نگاه ناگهان
ای هماره در نظر ، ای هنوز بی نظیر !
آیه آیه ات صریح ، سوره سوره ات فصیح
مثل خطی از هبوط ، مثل سطری از کویر
مثل شعر ناگهان ، مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی ، اجتناب ناپذیر
ای مسافر غریب ، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم ، با تو در همین مسیر
از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور ! دیدمت ولی چه دیر
این تویی در آن طرف ، پشت میله ها رها
این منم در این طرف ، پشت میله ها اسیر
دست خسته ی مرا ، مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر ، خسته ام از این کویر

قیصر امین پور

منبع :http://www.beytoote.com/art/song/desert-blind2-ami...
7 نفر این را می پسندند
مشاهده 0 دنبال کننده
در حال نمایش 5 دیدگاه از 5 دیدگاه
بهزاد z بهزاد z like
9 سال پیش
masoud hoseni masoud hoseni زیبا بود
9 سال پیش
مژگان مرتاض معصوم مژگان مرتاض معصوم پس چگونه من رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟دفتر مرا دست درد می زند ورق شعر تازه ی مرا درد گفته است /درد هم شنفته است پس در این میانه من/ از چه حرف می زنم؟درد، حرف نیست درد، نام دیگر من است من چگونه خویش را صدا کنم؟
9 سال پیش
مژگان مرتاض معصوم مژگان مرتاض معصوم تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است/ کتف گریه های بی بهانه ام بازوان حس شاعرانه ام زخم خورده است/ دردهای پوستی کجا؟ درد دوستی کجا؟/ این سماجت عجیب پافشاری شگفت دردهاست /دردهای آشنا دردهای بومی غریب دردهای خانگی دردهای کهنه ی لجوج/ اولین قلم حرف درد را در دلم نوشته است/ دست سرنوشت خون درد را با گِلم سرشته است/ پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟/ درد رنگ و بوی غنچه ی دل است /پس چگونه من رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟....
9 سال پیش
مژگان مرتاض معصوم مژگان مرتاض معصوم دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم/ چامه و چکامه نیستند تا به رشته ی سخن درآورم /نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم /دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است /دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است / مردمی که چین پوستینشان مردمی که رنگ روی آستینشان/ مردمی که نامهایشان جلد کهنه ی شناسنامه هایشان درد می کند/من ولی تمام استخوان بودنم لحظه های ساده ی سرودنم درد می کند/ انحنای روح من شانه های خسته ی غرور من /تکیه گاه بی پناهی .....
9 سال پیش
1 

ارسال مطلب به هایپرکلابز

انتخاب كلوب :  
نوع مطلب :
ارسال مطلب