هایپرکلابز : The Walk (بند باز)
----9 اُکتبر 2015---ماجرایی،بیوگرافی،درام---123 دقیقه PG
کارگردان : Robert Zemeckis
نویسنده : Robert Zemeckis,Christopher Browne,Philippe Petit (Book "To Reach the Clouds")
بازیگران : Joseph Gordon-Levitt,Charlotte Le Bon,Guillaume Baillargeon
خلاصه داستان : این فیلم ماجرای واقعی راه رفتن غیر قانونی فلیپ پتی بر روی طناب متصل بین برج های «مرک تجارت جهانی» در سال ۱۹۷۴ را به تصویر می کشد و ...
منتقد:جیمز براردینلی-امتیاز 7.5 از 10 (3 از 4)
مرکز تجارت جهانی اصلی در طول عمر کوتاهش ميزبان رخدادهای عجيب و سورئال زيادی بود اما شايد هيچ يک از آنها عجيب تر از راه رفتن فيليپ پتی فرانسوی روی بند سيمی نبودند. اين رويداد صبح روز هفتم آگوست 1974 به مدت 45 دقيقه رخ داد و در آن پتی با به خطر انداخت جانش در ارتفاع 1370 فوتی اقدام به طی يک مسير 200 فوتی بين برجهای دوقلو از روی طناب نمود. در اين هنرنمایی، پتی از تور و از مهار استفاده نکرد. تنها به غرايز و آموزشی که ديده بود اعتماد کرد و آن ها نيز جواب اعتمادش را به خوبی دادند. رابرت زمکيس با بازسازی بندبازی پتی دست به کار تاثيرگذاری زده است و توانسته در فيلم خود اين چالش روانی و فيزيکی را به تصوير بکشد و در اين راستا از زوايای غيرمعمول دوربين و جلوه های ديجيتالی بی عيب و نقصی استفاده کرده است تا همان حسی را که فرد ممکن بود با ديدن اين صحنهها 41 سال پيش تجربه کند اکنون با ديدن آنها روی پرده تجربه نمايد.
«بندباز»( The Walk) به سه بخش کاملاً مجزا تقسيم می شود. بخش اول (و متاسفانه طولانیترين بخش) يک بيوگرافی کلی از فيليپ (جوزف گوردون-لويت) قبل از انجام اين هنرنمایی بزرگ ارائه می دهد. اطلاعات کمی از سابقه او به دست می آوريم و می بينيم که با آدم های مهمی مانند استاد بندبازی، پاپا رودی (بن کينگزلی) و آنی (شارلوت لبون)، که می توانست همکار، همدست و معشوقه اش باشد، سر و کار دارد. زمکيس و همکار نويسندهاش، کريستوفر براون رويدادهای زندگی واقعی را کوچک (و حذف) کرده اند و بازه های زمانی را بسيار فشرده کرده اند. اين بخش از فيلم، که تقريباً نيمی از زمان فيلم را تشکيل می دهد، يکنواخت و فاقد اتفاق خاصی است. غير از فيليپ، هيچ از يک شخصيت های فيلم عمق يا شخصيت قابل تمايزی ندارند و حتی فيليپ نيز تا حدی کليشه ای است. اگرچه شکی نيست که برخی موقعيت ها لازم هستند، زمکيس نمی تواند يک ساعت اول فيلم خود را از هر چيز نزديکی به آنچه قرار است در طول ساعت دوم رخ دهد مصون دارد.
بخش دوم شامل آماده شدن فيليپ برای راه رفتن روی طناب است و چيزی شبيه به فيلم های با موضوع سرقت تبديل شده است. البته در اين مورد، بيشتر شبيه قاچاق چيزها و انسان ها به موقعيتی نيمه امن است. اين کار پيش پا افتاده ای نيست: کابل ها به تنهایی بيش از 450 پاند وزن دارند و يک عالم تجهيزات جانبی بايد روی سقف برده می شدند. فيليپ سه دستيار فعال (از جمله يکی که ترس از ارتفاع داشت) و چندين کمک دست منفعل داشت.
بخش سوم (و کوتاهترين بخش) فيلم شامل نمايش راه رفتن روی طناب است. اگرچه زمکيس در نمايش اين قسمت عجله نمی کند، اما خيلی سريع هم رخ نمی دهد. (به جای 45 دقيقه اصلی، اين بخش تنها 30 دقيقه طول می کشد). تنش بسيار زيادی برای رويدادی که نتيجه اش به خوبی مستند شده است تجربه می شود و اين توانایی فشرده کردن تعليق از يک تکه از تاريخ نشان دهنده توانایی کارگردان است. به گونه ای که، اشتباهاتی که «بندباز» در نيمه اول نمايشش مرتکب می شود چندين بار در نيمه دوم فيلم جبران می شوند.
به افرادی که مسحور داستان فيليپ می شوند توصيه می شود تا حتماً مستند جيمز مارش، «مردی روی سيم»( Man on Wire) ، در سال 2008 را ببينند که نمايشی کامل، واقعی و بدون جرح و تعديل از زندگی اين انسان بی پروا است. اما افرادی که بيشتر علاقمند به تماشای منظره خالص اين رويداد هستند و می خواهند آن را تجربه کنند، «بندباز» گزينه بهتری است. بين اين فيلم و «اورست» (Everest) وجوه اشتراکی ديده می شود. مستند ساخته شده در سال 1998 از اين فاجعه سال 1996 مولفه داستان گویی قویتری دارد اما قادر به انتقال تاثير بصری و احساسی فيلم داستانی ساخته شده در 2015 نيست. نکات مشابهی را می توان در مورد «مردی روی سيم» و «بندباز» بيان کرد.
علي رغم اين که در دهه 1990 مدت زيادی در منهتن بودم، اما هرگز موفق به ديدن بام برج های دوقلو نشده بودم. اما مواقع زيادی پای يکی از اين دو برج ايستاده بودم و به بالا نگريسته بودم؛ يکی از نماهای زمکيس اين نما را نشان می دهد و يادآوری می کند که ممکن است با خيره شدن به آسمان دچار سرگيجه شد. به مدت 27 سال، مرکز تجارت جهانی به عنوان سازهای خدشه ناپذير تلقی می شد- حتی انفجار يک بمب در درون آن نتوانسته بود به آن لطمه ای بزند. اين همان تصويری است که زمکيس بازسازی اش می کند. برج های دوقلوی او به اندازه برج های دوقلوی واقعی ملموس و واقعی هستند. بعداز کينگ کنگ هيچ فيلم ديگری تا اين حد روی ساختمان ها تمرکز نکرده بود و وقتي که جان گيلرمن در سال 1975-76 اين فيلم را می ساخت، مجبور نبود که به بازسازی های کامپيوتری اتکا کند.
http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/TheWalk7.jpgشايد افرادی که ترس شديدی از ارتفاع دارند بی خيال تماشای «بندباز» شوند. دوربين های زمکيس که به مدد CGI مهار نشدنی هستند قادر به صعود و نزول سريع هستند. گفته می شد که به بندبازها توصيه می شود هرگز به پايين نگاه نکنند، اما اين در مورد بيننده ها صدق نمی کند. ما در کنار فيليپ روی طناب راه می رويم و نمایی پانورامایی از موقعيت او می بينيم. بعد دوربين با دايو زدن به سمت زمين بين برج ها قرار می گيرد تا به ما نمای نزديکتری از نماي ديد تماشاچی ها بدهد. آيا تکنيک سه بعدی جواب می دهد؟ تقريباً قطعاً، اگرچه بی ثباتی پلاريزاسيون خطی IMAX (که تصاوير دوبل برای آيتم های پس زمينه ايجاد می کند) گهگاه باعث حواس پرتی می شود. با اين حال، برای ديدن فيلم وجود يک پرده نمايش بزرگ اجباری است. «بندباز» يکی ديگر از فيلم های در حال افزايشی است که تاثير کمی در يک سينمای خانگی متوسط دارند و ارزش ديده شدن در تبلت يا گوشی را ندارد.
http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/TheWalk8.jpgدر «بندباز» نمی توان هيچ بازيگری را لايق دريافت اسکار دانست. جوزف گوردون-لويت برای به تصوير کشيدن فيليپ بازی در خور تحسينی ارائه می دهد اما حتی در بهترين لحظاتش اسير برج های دوقلو و جادوی زمکيس می شود. «بندباز» لايق دريافت بهترين جوايز در زمينه فنی است- اين فيلم اوج شکوه جلوه های ويژه است. اين دو سوم يک فيلم بزرگ را تشکيل می دهد اما شروع آهسته يک ساعت اول روی آن تاثير می گذارد. «بندباز» بدون شک مصداق حال کسانی است که طرفدار اين مضمونند که می گويد «چيزهای خوب ارزش صبر کردن را دارند.»